هيئت دائر دفتر سياسى حزب پاسخ ميدهد؛
در باره گرانى و فقر و قطعنامه مصوب پلنوم سوم حزب

يک دنياى بهتر: امروز همه دارند راجع به گرانى حرف ميزنند. از جناحهاى دولتى تا راست اپوزيسيون و همينطور چپ و کمونيسم کارگرى. ارکان تمايزات سياست حزب از سياستهاى ديگر کدامند؟ نقد محورى حزب به سياست کمپ راست دراين زمينه چيست؟

سياوش دانشور:  يک دليل اينکه همه دارند راجع به گرانى و فقر حرف ميزنند اينست که سوال روز جامعه است. کل جامعه بدليل يک مجموعه فاکتورهاى اقتصادى و سياسى و کارکرد باندهاى حکومتى به ورطه نابودى رانده شده است. فلاکت عمومى و مشخصا فلاکت طبقه کارگر ويژگى سرمايه دارى امروز ايران است. هر کسى ميداند اين وضعيت قابل دوام نيست. معمولا طبقات حاکم که با زور اختناق اين اوضاع را سرپا نگه داشته اند٬ ميدانند در جامعه چه خبر است. زود منفعت شان را بو ميکشند و تلاش دارند هر درد پائينى ها را در صورت ظاهر آن بدست گيرند تا در متن رقابتهاى جناحى سهم بيشترى بگيرند و همينطور کل نظامشان را حفاظت کنند. سياست اقتصادى جمهورى اسلامى اما همين است که اجرا ميشود. المنتها و جهت اين سياست اقتصادى٬ عليرغم محدوديتهاى جمهورى اسلامى٬ يکى است. از دوره رفسنجانى اين سياست شروع شده و دوره خاتمى با قدرت بيشترى پيش رفت. ماهيت سياستى که در دوره احمدى نژاد هم پيش رفته همان است. تفاوتها در تقسيم منابع لفت و ليس بين جناحها و باندهاى حکومتى است که براى آن در جنگ جناحى پوشش "تئوريهاى اقتصادى" و "سياست اقتصادى" درست ميکنند. از منظر کل کمپ راست کارگر دراين دعوا بدهکار است. چون فرض همه شان اينست که کارگر بايد مزد بگيرد و کار کند و اگر وضع صنايع دولتى يا خصوصى خوب نيست خوب بايد بيکارش کرد و انداختش تو خيابان! چه بسرش مى آيد نه مسئله آنهاست و نه علاقه دارند راجع به آن چيزى بشنوند! راست اپوزيسيون هم سياست اقتصادى متفاوت تر و يا راه حل کوتاه مدت متفاوتى ندارد. بدرجات مختلف همان چهارچوبها را تکرار ميکنند. جناحهاى چپ راديکال متاسفانه تاکنون خودش را بطور جدى به اين موضوع نزده و آنجا هم که اظهار نظر کرده سياست روشن و بسيج کننده و عملى پيش روى فقر و فلاکتى که هر لحظه آدم ميکشد نميگذارد. بخشا هم اساسا اين موضوع را "عادى" ميبيند و در اشکال زمخت تر تشديد فقر را عاملى براى عصيان و شورش مردم عليه جمهورى اسلامى درک ميکند. تلقى شبه مذهبى اى که در فقر و استيصال مردم "انقلابى گرى" را جستجو ميکند.   

ارکان تمايزات سياست حزب از سياستهاى ديگر کدامند؟ اولين تمايز ما اينست که حزب برخلاف کل کمپ ضد کارگرى راست٬ مستقيما منافع طبقه کارگر و اکثريت انسانهاى محروم را در تقابل با منافع سرمايه داران و دولت شان دنبال ميکند. ما در سوالات و نقطه عزيمت ها و اختلافات سياسى آنها شريک نيستيم. ما برايمان مهم نيست که کالا در داخل توليد ميشود يا در خارج٬ همه جا کارگران نعمات را توليد ميکنند و همه جا نفعش به جيب سرمايه داران ميرود. براى ما مهم اينست که اين فعل و انفعالات اقتصادى و رقابت و جنگ سرمايه ها و بحرانها٬ چه نتايج فورى و درازمدتى براى طبقه کارگر و خانواده هاى کارگرى و مردم محروم دارد. نقطه عزيمت ما اينست که زندگى حق همه انسانها است و بايد هر کسى به اعتبار انسان بودنش از غذا و معاش و مسکن و سلامتى و بهداشت و آموزش و آزاديهاى فردى و اجتماعى برخوردار باشد. تمايز ديگر ما اينست که ما برخلاف جريانات راست در قدرت و بيرون قدرت٬ منشا اين مصائب و معضلات را نه اين دولت و آن وزارتخانه و باند معين٬ نه اين يا آن سياست اقتصادى دولت و بانک مرکزى٬ بلکه نظام سرمايه دارى بعنوان يک نظام استثمارگر و دولت مرتجع اسلامى بعنوان دولت همين سرمايه داران ميشناسيم. در نتيجه تقابل با اين دولت و قدرت و اين نظام استثمارگر و استراتژى واژگونى و تغيير بنيادى آن ما را از کل کمپ راست متمايز ميکند. يک تمايز ديگر ما برخلاف عموم بورژواها اينست که به کارگران وعده نميدهيم و آنها را از سياست و روند مبارزه سياسى قيچى نميکنيم. بلکه نيروى طبقه کارگر و انسان تحت ستم را بميدان ميکشيم و با اتکا به قدرت و اراده جمعى جنبش مان آگاهانه به جنگ اين وضعيت ميرويم. و بالاخره يک تمايز مهم و کليدى ما اينست که براى متوقف کردن پيامدهاى دهشتناک فقر و گرانى بر زندگى و هستى طبقه کارگر و مردم محروم تلاش ميکنيم. فقر هر روز و هر ثانيه آدم ميشکد و قاتلين اين آدمها همان مسببين درجه يک فقر و فلاکت اند که راست راست راه ميروند و عاليجنابان جامعه کنونى اند! ما درعين حال که زير و رو کردن کل اين اوضاع را راه حل قطعى پايان دادن به اين وضعيت ميدانيم٬ همزمان براى نفى و تخفيف پيامدهاى فورى فقر و گرانى براى توده وسيع طبقه کارگر تلاش ميکنيم.

نقد محورى حزب به سياست کمپ راست اينست که خودشان مسبب اين اوضاع اند و آزادى و رفاه  واقعى و مادى انسانها با نظام سرمايه دارى ممکن نيست. سرمايه دارى همراه با "عدالت اجتماعى" و سرمايه داران "خوش قلب و عادل و دگرانديش" از چرت ترين مقولاتى است که ميتوان در سياست پيدا کرد. سرمايه دارى عموما و بويژه در کشورهائى مانند ايران٬ چه پارلمانى و جمهوريخواه و چه اسلامى و سلطنتى و فاشيستى٬ با هر پرچمى متکى به فقر و جنايت است. بجز اين نميتواند باشد. فقر همواره در جوامع طبقاتى و در اشکال مختلف وجود داشته و دارد. اما فقر و گرسنگى امروز تماما محصول سرمايه دارى است. اساس اين نظام و ثروت و سرمايه انباشته در دست طبقه حاکم٬ تنها توانسته است با سرکوب و حق کشى و خونريزى و جنايت تامين شود و تداوم اين نظام نيز جز اين نيست. ما بعنوان کمونيست و مارکسيست٬ دشمن سرمايه دارى و مناسبات اقتصادى و اجتماعى و شالوده هاى اين نظام هستيم. تلاش ميکنيم نيروى کافى جمع کنيم تا از شرش راحت شويم. چون هر روز بقاى اين نظام به قيمت قتل و نابودى و اسارت طبقه کارگر و مردم محروم تمام ميشود.   

يک دنياى بهتر: پلنوم سوم حزب قطعنامه اى عليه فقر و گرانى و وظايف جنبش کمونيستى طبقه کارگر تصويب کرده است. حزب براساس کدام ارزيابى سياسى و تحليلى اين قطعنامه را صادر کرده است؟

على جوادى: واقعیات خشن زندگی طبقه کارگر و توده های مردم زحمتکش و تلاش برای ارائه پاسخی کمونیستی در چنین شرایطی، اساس تلاش ما را تشکیل میدهد. حزب ما هم برای سازماندهی انقلابی کمونیستی مبارزه میکند و هم برای تحمیل بیشترین بهبود در زندگی توده های مردم. انقلاب کارگری انقلابی از سر فقر و گرسنگی و بیکاری نیست. برعکس هر چه طبقه کارگر و توده های مردم زحمتکش از رفاه و امنیت اقتصادی بیشتری برخوردار باشند، هر چقدر موازین سیاسی و رفاهی و مدنی بیشتری به نظام حاکم تحمیل شده باشد، به همان درجه شرایط برای پیشروی یک انقلاب کارگری فراهم تر است. مبارزه برای بهبود زندگی مردم، ایمنی اقتصادی و رفاه توده مردم یک امر همیشگی ماست. نتیجتا ما برای مبارزه برای بهبود زندگی جامعه نیازی به ارزیابی و تحلیل پیچیده و خاصی نداریم. این عرصه برای ما یک مبارزه همیشگی و دائمی است. اگر نیازی به ارزیابی و تحلیل سیاسی باشد، مساله بر سر چگونگی پیشبرد چنین مبارزه ای و ملزومات سازماندهی آن در هر شرایطی است.

ببینید، فقر و گرانی و بیکاری، و در یک کلام فلاکت گلوی جامعه را در چنگال خود گرفته است. قیمت اقلام مورد نیاز زندگی روزانه مردم افزایش غیر قابل باوری داشته است. هزینه مسکن بطور سرسام آوری افزایش یافته است. بیکار سازیها در ابعاد گسترده رو به گسترش است. تنها در هفته های اول سال جدید بیش از ۵۰ هزار کارگر را بیکار کردند. دستمزدهای صدها هزار کارگر برای ماههاست که پرداخت نشده است. سطح دستمزدها حتی کفاف یک زندگی بخور و نمیر را هم نمیدهد. این وضعیت حتی با معیارهای ضد انسانی یک جامعه سرمایه داری متعارف هم شرایطی عادی نیست. وضعیتی عمیقا بحرانی است. فلاکت است. قحطی نیست! وفور است. کالا هست. اما مردم زحمتکش فاقد امکانات و توان لازم حتی برای تامین یک زندگی اولیه برای خود هستند. فریادهای: "کارگریم، گرسنه ایم، گرسنه ایم" کارگران هفت تپه تنها بیان گوشه ای از واقعیت تلخ زندگی توده های مردم در چنین شرایطی است. قطعنامه حزب تلاشی برای پاسخگویی رادیکال و کمونیستی به این شرایط دهشتناک و فلاکت اقتصادی است.

يک دنياى بهتر: تمايزات سياست مطرح شده دراين قطعنامه با طيف چپ کدام است؟ مرز بين سياست کمونيستى با سياستهاى پاسيفيستى و آنارکو پاسيفيستى کجا خود را بيان ميکند و عملا چه معنى اى دارد؟

سياوش دانشور: "طيف چپ" متاسفانه گرانى و فقر را ظاهرا مسئله و مشغله خود نميداند. سياستى٬ قطعنامه اى٬ تلاشى براى بهبود فورى وضع کارگران و مردم محروم را نميتوان در فعاليت اينها ديد. يک بخش اين چپ که سرنگونى طلبى و مرزبنديهاى تئوريک اساس هويت اش را تشکيل ميدهد٬ بيشتر به اين تمايل دارد که فقر و گرسنگى موجبات عصيان و شورش عليه رژيم را فراهم ميکند. اين تز مهديون که هرچه دنيا بدبخت تر و فلک زده تر باشد امام زمان زودتر ظهور ميکند٬ با درجه اى اغماض تئورى چپى است که فکر ميکند فقر و فلاکت و بيحرمتى و بيحقوقى مطلق کارگر زمينه بهترى براى برخاستن مردم است. جوهره اين ديدگاه البته سياست ديک چنى و طرفداران تحريم اقتصادى هم هست. بخشى ديگر از اين چپ مبارزه با فقر را امر سوسياليسم ميداند و سياستى بلافصل براى کاهش تبعات فقر و گرانى بر زندگى مردم ندارد. پاسيف و بى تحرک بودن در مقابل کل اوضاع مشخصه سياست اين بخش است. حزب کمونيست کارگرى نمونه کاملى ازاين ديدگاه است. ترديدى نيست پاسخ پايه اى معضلات سرمايه دارى و خود سرمايه دارى سوسياليسم است. اما ديدگاهى که براى هر درد و يا تخفيف هر معضل را به سوسياليسم حواله ميدهند٬ و همان سوسياليسم هم برايشان امرى فورى نيست٬ به همه چيز شبيه است جز جنبش سوسياليسم کارگرى و کمونيسم مارکسيستى. دستکم ديدگاه قديمى تر حزب کمونيست کارگرى و سابقه فعاليتش اين نبود و هنوز روى کاغذ اين نيست. اما تدريجا با حاکم شدن ديدگاههاى سنتى چپ راديکال که عنصر دخالتگرى انقلابى و سازمانگرى کمونيستى را کمرنگ و کمرنگ تر ميکند٬ وضعيتى را شاهديم که پاسيفيسم و بى برنامگى و دنباله روى از رويدادها و اخبار مشخصه فعاليت آنست. در طرف مقابل در حزب حکمتيست همين ديدگاه با فرمولاسيون ديگرى خودنمائى ميکند. آنها ميگويند برويد اموال سرمايه داران را مصادره کنيد. اين سياست سوسياليستى و کارگرى در شرايط امروز نيست. بيشتر يک آنارشيسم و آوانتوريسم است که خود از محصولات و نتايج ديدگاه چپ راديکال است. اين ديدگاه يا در مقابل وضعيت موجود با انفعال و پاسيو بودن و دنباله روى خود از جريانات راست تمکين ميکند و يا به روشهائى رو مى آورد که نه قابل تعميم اند و نه در کل جامعه در هر شرايطى ميتوانند اتخاذ شوند. تمام اشکال ديدگاههاى اين چپ اساسا از پاسخ روشن و سازماندهى پراتيکى مبتنى بر اوضاع و تناسب قوا طفره ميروند. واين امرى معرفتى نيست٬ ادامه ديدگاه و مشغله واقعى آنهاست. ما با مصادره اموال سرمايه داران هر زمانى که ممکن و عملى باشد٬ نه فقط مخالفت اصولى نداريم بلکه براى خلع يد سياسى و اقتصادى از طبقه بورژوا تلاش ميکنيم. مصادره٬ حتى در شرايطى که امکانش بطور عينى هست٬ اگر سازمان توزيع و قدرت دو فاکتواى پشت آن نباشد٬ مرزى با شورش کور و بقول کورش مدرسى "غارت" ندارد. در فقدان ايجاد سازمانهاى توده اى عليه فقر که بتوانند در چنين مواردى وارد عمل آگاهانه شوند٬ اين نوع مصادره بيشتر به داستانهاى رابين هود شبيه است که غذا و مواد مورد نياز را از ثروتمندان ميربايند و در جنگل ها ميان فقرا تقسيم ميکنند. وانگهى مصادره انبارها يک نوبتى است. هر روز انبار پر نميکنند که عده اى بيايند و مصادره کنند. مصادره هيچوقت سياستى قابل تعميم نبوده است.

تمايزات نگرش کمونيسم کارگرى و اين قطعنامه از جمله در مقابل ديدگاههائى است که کمونيسم و طبقه کارگر را دراين شرايط حساس بى وظيفه ميکند. اولا براى کمونيسم کارگرى تلاش براى بهبود روزمره وضعيت معيشتى و حرمت طبقه کارگر و کل جامعه از تلاش براى نابودى نظامى که مسبب اين اوضاع است نه فقط جدا نيست بلکه لازم و ملزوم همديگرند. ثانيا اين ديدگاه با خود پراتيک فورى و سياست روز را بلافاصله مطرح ميکند. ثالثا بحث ما مبنى بر سازماندهى نهادها و شبکه ها و ارگانهاى عمل مستقيم عليه فقر و گرانى٬ بحثى راجع به قدرت سياسى و آماده کردن طبقه کارگر و اردوى آزادى و برابرى براى پيشروى و قدرتمندتر شدن است. رابعا اين سياست ما دست روى مشکل فورى دهها ميليون انسان ميگذارد٬ مخاطرات چنين اوضاعى را ترسيم ميکند٬ و راه حلى واقعى پيش پا ميگذارد. سياستهاى "طيف چپ" کم و بيش خود صورت مسئله را انکار ميکند و آنجا که انکار نميکند بعنوان "خبر روز" به آن برخورد ميکند و حرفى نسنجيده ميزند و خودش هم دنبالش را نميگيرد.    

يک دنياى بهتر: قطعنامه سياستهاى ناسيوناليستى و پروتکشنيستى را سياستهائى غير موثر و مخرب در مقابل موج بيکارى و فقر و گرانى نام برده است؟ چرا کارگران بايد مخالف اين سياستهاى ناسيوناليستى باشند؟ نقد اساسى شما به اين سياستها چيست؟

على جوادى: لجبازی و یک دندگی خاصی در کار نیست! کارگر و کمونیسم راه حل خود را در قبال چنین شرایط دهشتناک و فلاکتباری دارند. ما کارگران و کمونیستها راه حل دیگری داریم. راه حلی که متضمن رفاه و امنیت اقتصادی و بهبود شرایط زندگی کارگر و توده مردم است. چرا باید راه حل ها و سیاستهایی را پذیرفت که متضمن حفظ موقعیت نابرابر و فرودست طبقه کارگر و اکثریت عظیم جامعه است؟ چرا باید راه حل هایی را پذیرفت که سرنوشت کارگر را به نوسانات بازار و سوخت و ساز و ملزومات فعالیت اقتصادی سرمایه در جامعه گره میزند؟ چرا کارگران باید سکویی برای پیشرفت یک جناح سرمایه در قبال جناح دیگر سرمایه شوند؟

بعلاوه راه حل هایی ناسیونالیستی و پروتشکنیستی کلا راه حل هایی برای معضل بخشهایی از سرمایه هستند. راه حل بخشی از طبقه سرمایه دار حاکم برای معضل بخشی از خود این طبقه هستند. راه حلی برای دردهای بیشمار طبقه کارگر نیستند. مساله این نیست که این "جماعت دلسوز" گرد هم آمده اند و راه حلی برای "کارگر مستضعف" و "فقیر" پیدا کرده اند. شاید مبلغین عوامفریب این قشر اینگونه وانمود کنند. اما صورت مساله این نیروها از اساس چیز دیگری است. نتیجتا "راه حل" شان هم درمانی برای بحران اقتصاد سرمایه داری و نه زندگی و نیازهای کارگر و توده مردم زحمتکش است.
واقعیت این است که سرمایه داری در ایران در یک بن بست و فلج اقتصادی قرار گرفته است. دچار بحرانی عمیق و همه جانبه است. سرمایه داری یک نظام جهانی است. اما سرمایه داری ایران خارج از حوزه عمومی گسترش و انباشت جهانی سرمایه قرار دارد. دسترسی به بازار جهانی ندارد. حوزه صدور سرمایه و تکنولوژی نیست. مسائل و معضلات سیاسی پایه ای منطقه، کشمکشهای منطقه ای و جهانی عملا سرمایه داری در ایران را در یک فلج اقتصادی قرار گرفته است.

از طرف دیگر کدام "راه حل" ها مد نظر هستند؟ شاید بتوان به دو مولفه در قلمرو سیاست اقتصادی این گرایشات اشاره کرد. ۱-اعمال محدودیت بر واردات و بالا بردن تعرفه و گمرک در برخی از عرصه ها و کلا روی آوری به سیاست حمایت از "صنایع داخلی در قبال واردات"، ۲- اعمال کنترل دولتی بر قیمتهای کالاهای وارداتی در جامعه. اینها اساس سیاستهای ناسیونالیستی و پروتشکنیستی در شرایط کنونی هستند. این سیاستها راه حلی برای فلاکت اقتصادی، گرانی و معضل زندگی مردم نیستند. سیاستهایی در حمایت از یک بخش سرمایه در قبال بخش دیگر سرمایه اند. بعلاوه تمام این سیاستها را که کلا میتوان سیاست دولتگرایی اقتصادی نام نهاد در زمان میر حسین موسوی در ابعاد گسترده تری اجرا و پیاده کردند، ماحصلش چیزی جز فقر و فلاکت و محرومیت بیشتر مردم نبود. مردم حافظه تاریخی خود را از دست نداده اند. آزموده را دو باره آزمودن خطاست!

واقعیت این است که معضلات اقتصادی کنونی گوشه هایی از بحران سرمایه داری و حاکمیت اسلام در ایران است. راه حل هم نه در اتکاء به هیچکدام از این عوامل بلکه در نابودی و از بین بردن ریشه ای چنین شرایطی است.

يک دنياى بهتر: صفبندى در مورد مسئله گرانى و فقر مشخصا در جامعه ايران چگونه است؟ جنبشهاى اجتماعى مختلف چه برخوردى به مسئله دارند؟ آيا نقطه اشتراک تاکتيکى دراين زمينه ممکن است؟ اگر آرى چرا و اگر نه چرا؟

سياوش دانشور: جريانات ملى اسلامى٬ از حکومتيها تا اپوزيسيون مجاز و نيروهاى بيرون حکومت٬  عليرغم اينکه پلاتفرم اقتصادى تاچريستى دارند و اگر بدست خودشان باشد همين راه جمهورى اسلامى را ميروند٬ اما آگاهانه موضوع گرانى و گسترش فقر را "به عملکرد و سياست اقتصادى احمدى نژاد" و يا "مافياى اقتصادى" ربط ميدهند. ميگويند "مافياى اقتصادى" بخاطر اينکه نگويند اين حکومت مشتى باند مافيائى است. به جناح و عناصرى و چهره هاى بدنامى حمله ميکنند تا جناحى و عناصرى و چهره هاى همانقدر بدنام را بزک کنند. هدف محورى اينها اينست که کل نظام زير ضرب انتقاد و اعتراض کارگر و گرسنگان و قربانيان فقر نرود. اينها هيچ پاسخ استراتژيک و فورى و کوتاه مدت براى اين اوضاع ندارند. راستش سرمايه دارى در ايران پاسخى ندارد. اين جريانات ميگويند "از توليدات داخلى حمايت کنيم و جلو وارادات بى رويه را بگيريم". در صورتى که خودشان بخشا از روساى وارد کننده و سهامداران شرکتهاى بزرگ هستند که اموراتشان بدون "خارجى ها" نميگذرد. هدف اينها مقطعى و "انتخاباتى" است. ميخواهند نيروى اعتراض جامعه را پشت جناحى ببرند که بطور مبهم از "توليدات داخلى" و دادن سوبسيد به کارخانه جات ورشکسته حرف ميزند. قرار است کارگر دراين سناريو نيرو و نردبان ترقى بخشى از طبقه حاکم شود و در مقابل ارتش سرمايه شدن وعده بى پايه حفظ شغل را بگيرد. از بخشهائى از حکومت تا اپوزيسيون حاشيه حکومت تا سنديکاليستها در جنبش کارگرى مدافع اين سياست هستند. اساس حرکت جنبش ملى اسلامى حفظ جمهورى اسلامى و ايجاد تغييراتى از بالا و مشخصا در خود حکومت و بدون دخالت مردم است. لذا راه حلهاى اينها نميتواند از اين چهارچوب فراتر رود و نميرود.

جريانات پرو غربى در اپوزيسيون نيز حرفى دراين زمينه ندارند و اصولا ازاين مجرا انتقادى به رژيم اسلامى ندارند. راستش گروه خون اين جريانات با نيازها و رفاهيات مردم و مشخصا طبقه کارگر نميخورد. خودشان هم اصرارى غير ازاين ندارند. امثال آقاى داريوش همايون "لطف" کردند و به کارگران ميگويند چند نسل بايد کار کنند تا "خرابکاريها و سو مديريت هاى" جمهورى اسلامى را درست کنند. يعنى کارگران بايد مسئوليت عملکرد حکومت اسلامى در قبال بازسازى اقتصادى جامعه را بعد از اين رژيم هم بعهده بگيرند! شعار بى تعارف اين جريان اينست؛ کارگران در خدمت عظمت ايران نابود شويد! کلا اين جريان به هر نارضايتى در جامعه به عنوان دريچه اعتراض کنترل شده با ترکيبى از شعارهاى ناسيوناليستى و خرافى برخورد ميکند. سوال واقعى شان فقر و گرانى نيست. خيلى روشن ميگويند فقر و گرانى "جهانى" است٬ معلوم نيست چرا در مورد ديگر دستاوردهاى جهانى بشريت کلامى نميگويند و آنها را حق فورى مردم ايران نميدانند!؟ اين جريان تلاش کرد زير پوشش گرانى چند آکسيون راه بياندازد که به شعارهاى "خليج هميشه فارس" و تبليغات ضد عرب آغشته اش کرد و اساسا و در عمل مسئله گرانى را کمرنگ کرد. آنجا هم که در اينمورد حرف زد٬ درست مثل دو خرداديها٬ به "سو مديريت" و "عدم لياقت" آخوندها در مملکت دارى اشاره کرد و پيام حمايت از نيروى سرکوبگر را پخش کرد. راست پرو غرب اگر در قامت واقعى اش ظاهر شود پرچمدار نسخه هاى بانک جهانى و آمريکاست. نسخه اى که جمهورى اسلامى عليرغم معضلاتش مدتهاست پيش ميبرد و سياستهاى اقتصادى جمهورى اسلامى از دوره رفسنجانى تا امروز کمابيش بر همين خط استوار بوده است. در مواردى که جمهورى اسلامى توانسته است تمايلات عظمت طلبانه اينها را برآورده کند با سمپاتى و بخشا همسوئى شان مواجه بوده ايم.

کمونيسم کارگرى و جنبش اعتراض اجتماعى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى هدفى کاملا متمايز دارد. سياست اين جنبش در قبال سوال گرانى و فقر راديکال و انسانى است. اين جنبش براى ارائه راه حل به مقدورات و امکانات سرمايه و حکومت اسلامى متوسل نميشود. اين جنبش اساس اين بازى را قبول ندارد و نظام موجود را عامل و مسبب اين اوضاع ميداند. کمونيسم کارگرى که براى سرنگونى سرمايه دارى و استقرار يک نظام آزاد و برابر و مرفه براى همگان تلاش ميکند٬ هيچ اشتراک تاکتيکى و استراتژيک با کمپ راست دراين سوال ندارد. برعکس٬ شکافها اتفاقا اينجا و به اعتبار منافع طبقاتى و تمايزات طبقاتى بيش از هر مورد ديگرى سرباز ميکند. نفس اينکه جرياناتى خواهان سرنگونى اين رژيم اند چيز زيادى در مورد مناسبات اقتصادى و خصوصيات نظام اجتماعى مورد نظر آنها نميگويد. امروز هيچ بورژوا و "دمکرات" و "دگرانديش" ديروز استالينيست را پيدا نميکنيد که از بيمه بيکارى مکفى و آموزش و بهداشت رايگان و حق بيقيد و شرط اعتصاب و تشکل کارگرى دفاع کند. هيچ بورژوائى در مقابل فقر و فلاکت به کارگران نميگويد که نظام شان٬ سرمايه دارى٬ مسبب اين اوضاع است. همه و هر کدام بنوعى٬ ميخواهند کارگران را ساکت کنند و به نيروى دعواى خودشان برسر لفت و ليس تبديل کنند. جنگ بورژواها٬ حتى خونين آن٬ خانوادگى است. همه شان ترجيح ميدهند جامعه نابود شود اما کنترل آن بدست کارگر و کمونيسم نيافتد. جنگ کارگران با اين نظام طبقاتى است و پوزيسيون و اپوزيسيون را دربرميگيرد. قلمرو مبارزه با فقر و فلاکت و گرانى٬ اتفاقا از جمله قلمروهائى است که طبقه کارگر و سوسياليسم کارگرى بايد راه حل مستقل طبقاتى و قدرتمند و عملى و واقعى خود را در مقابل کل جامعه بگذارد. اين جدالى است برسر منافع و مالکيت و حق بهربردارى از نعمات مادى موجود و مقدور که تاريخا بورژواها و دولت هايشان بدون ترديد و توهم در مقابل اهداف جنبش سوسياليستى کارگران ايستاده اند و همواره از منافع نظامشان و امتيازات سياسى و اقتصادى طبقه بورژوا دفاع کرده اند.

يک دنياى بهتر: محور تبديل شورش کور به شورش آگاهانه کدام است؟ چه ملزوماتى دارد و حزب چه اقدامات مشخص و روشنى در قبال اين موضوع دارد؟ فراخوان و توصيه حزب چيست؟

على جوادى: ما در قطعنامه از تبدیل شورش کور به شورش آگاهانه صبحت کرده ایم. اما "شورش آگاهانه" تعبیر کاملا جامعی از کل سیاست عمومی ما در قبال چنین وضعیتی و یا تحلیل عمومی ما از شرایط سیاسی آتی نیست. "شورش" مستقل از میزان هدفمند بودن یا خود بخودی بودن و به قولی "کور" بودن آن، نشان از یک حرکت و اتفاق ناگهانی و انفجار گونه را در خود دارد. شورش اتفاقی یک نوبتی است. یک مبارزه دائم تا زمان دستیابی به اهداف اعلام شده نیست. چنین اقدامی میتواند یکی از روندهای آتی و واکنش جامعه در مقابله با این وضعیت باشد. اما الزاما تنها روند سیاسی نیست. بعلاوه الزاما مطلوب ترین شکل و روند سیاسی در مقابله با این شرایط نخواهد بود. روندهایی که مستلزم سازمانیابی عمیق تر و همگانی تر است، روندهای مطلوب تری در پیشبرد نقشه عمل عمومی ما در قبال این شرایط هستند.

یک رکن سیاست ما پیش از آنکه جامعه در استیصال و فلاکت دست به چنین واکنشی بزند، تلاش برای سازمان دادن یک مبارزه عمومی و هدفمند در قبال این وضعیت فلاکتبار اقتصادی است. اساس تلاش ما سازماندهی اعتراض جامعه است. سازمان دادن مبارزه ای عمومی و اعتراضی و هدفند. به میزانی که جامعه مجرایی برای مبارزه هدفمند و موثر و با اهداف قابل حصول در مقابل خود ببیند، به همان اندازه هم واکنشهای ناگهانی و جرقه وار و تک نوبتی مکان کمتری در مقابله با چنین شرایطی پیدا خواهند کرد.

اما در صورت شکل گیری چنین شرایطی مسلما ما تسلیم سیر خودبخودی رویدادها نخواهیم شد. تمام مساله این است که به میزانی که فعالین کمونیسم کارگری در راس اعتراض داده شده و جاری جامعه در قبال مساله فقر و فلاکت قرار داشته باشند به همان میزان هم میتوانند در قبال شورش مردم نقش ایفا کنند.

از نقطه نظر من چند مساله حائز اهمیت است. باید افق و خواست های مطالباتی و سیاسی معینی را در جامعه تثبیت کرد. بطوریکه هر مبارزه ای که برای خواستهای اقتصادی شکل میگیرد به گوشه و یا مجموعه ای از این مطالبات و خواستها متکی شود. تدوین بیانیه ای مطالباتی که در بر گیرنده خواست جامعه در مقابله با فلاکت اقتصادی باشد، گام اول پاسخگویی به چنین نیاز مبرمی است. بعلاوه از هم اکنون باید پتانسیل سیاسی و اعتراضی جامعه را در چنین راستایی به راه انداخت. تلاش برای شکل دادن به مجموعه ای سازمانیافته که بعنوان یک پاسخ در سطح جامعه مطرح شود، بخش دیگر پیشبرد چنین هدفی است. و بالاخره مساله هر اعتراضی به مساله رهبری و جایگاه رهبری در آن اعتراض گره میخورد. در چنین شرایط فعالین و سازماندهان کمونیسم کارگری در راس این اعتراضات عمومی در محلات بگیرند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری پیشبرد چنین اقداماتی را در دستور خود دارد.      

يک دنياى بهتر: قطعنامه از روند معينى مبنى بر دخالت توده اى در کنترل مواد مورد نياز مردم و ايجاد سازمان توزيع متناسب با آن حرف ميزند. منظور چيست؟ آيا چنين امرى در شرايط امروز عملى است؟ چرا؟

سياوش دانشور: مسئله بسادگى اينست که فقر و فلاکت و گرانى موضوع اکثريت عظيمى در جامعه است و هر پاسخى به اين موضوع بايد مقاومت و مبارزه اين اکثريت عظيم را تبئين کند. همانطور که ستم جنسى مسئله اکثريت عظيمى از جامعه است و کسى در قبال آن رهنمود نميدهد که مثلا اموال مردسالارها را مصادره کنيد و يا آزادى زن امر سوسياليسم است. بلکه همزمان که ريشه هاى ستم کشى زن را در جوامع طبقاتى و مشخصا در سرمايه دارى و نظام مبتنى بر تبعيض و نابرابرى توضيح ميدهد٬ فورا و بلافاصله براى تخفيف اين مصائب و استيفاى حقوق زن مبارزه را سازمان ميدهد.

ما داريم از پروسه اى حرف ميزنيم که دخالت طبقه کارگر و مردم را در مهمترين مسائل روزشان تعريف ميکند. دخالتى که مشروع است و با تناسب قواى سياسى ميتواند گسترده تر شود. دخالتى که مخاطرات را ميشناسد و به استقبال نفى آنها ميرود. دخالتى که پيشاپيش در مقابل سياستهاى دست راستى ناسيوناليستى که کارگران را به مسلخ اين يا آن بخش سرمايه داران ميبرد مصون ميدارد. اين ديدگاه ما گامى در هدف استراتژيک ما مبنى بر بيرون کشيدن گام به گام نيازهاى مردم از چنگ خونين مکانيزم بازار است. منطق روشنى دارد. نه فقط براى تغيير تناسب قوا تلاش ميکند بلکه عنصر آمادگى کافى براى مواجهه با هر شرايط جديد را دارد. منظور از ايجاد سازمان و سنگربندى در مقابل فقر و فلاکت اينست که جامعه را حول مهمترين مسئله اى که ديگر خصلت جهانى بخود گرفته و اتفاقا ايران جزو کشورهائى است که در آن اين موضوع شدت و حدت بيشترى دارد آماده کرد. اين فرق ميکند با هر مسئله و مبارزه اجتماعى. گرسنگى و شرايطى که ايجاد ميکند٬ پيامدهاى فورى و بلافصل آن٬ همه چيز را دگرگون ميکند. "خطر" شورش گرسنگان که ديگر امروز به شاه بيت هر اظهار نظر سياسى تبديل شده است و تا شش ماه پيش کسى از آن حرف نميزد٬ جامعه را وارد يک فاز جديد ميکند. اگر کمونيسم و طبقه کارگر نتواند براى چنين اوضاعى آماده باشد و آن را به يک نقطه پرش براى نفى سرمايه دارى تبديل کند٬ به نظر من کار مهم و تعيين کننده اى از دستش برنمى آيد.

آيا اين سياستى عملى و ممکن است؟ پاسخ من قويا اينست که بله ممکن است. چرا ممکن نيست که خواست رفاه و آموزش و درمان و بهداشت و بيمه بيکارى و معيشت را به خواست توده هاى ميليونى طبقه کارگر تبديل کرد؟ چرا ممکن نيست در هر گوشه جامعه پرچمى در دفاع از قربانيان فقر و فلاکت سرمايه دارى برافراشت؟ چرا ممکن نيست درد و رنج عميق جامعه را به نيروئى در خدمت نفى آن تبديل کرد؟ چرا ممکن نيست طبقه کارگر و پيشروانش دراين روند اعتصاب و اعتراض سازمان دهند و از حرمت طبقه شان و انسانيت دفاع کنند؟ مگر هر روز و بدرجات مختلف مشغول اينکار نيستند؟ چرا ممکن نيست بجاى بسيج و کميته محل و هر ارگان اوباشان رژيم٬ مجامع توده اى و مستقيم مردم را براى دفاع از همديگر و تقسيم نان و دارو و امنيت به دست خود در شرايط بحرانى تر سازمان داد؟ چرا ممکن است جامعه را حول هر شعار و سياست ارتجاعى و نامربوط به زندگى مردم بخشا بسيج کرد اما ممکن نيست که عمل مستقيم کارگرى و توده اى را براى مقابله با معضلات فورى همگانى سازمان داد؟ همين ارگانهاى متنوع کارگرى و مردمى در محيطهاى زيست ميتوانند با هر نوع سياست بچاپ بچاپ و قلدرمنشانه و سرکوبگرانه از هر سو مقابله کنند. همين ارگانها ميتوانند در روند اقدامات خود و متناسب با کل تغييرات در تناسب قوا دست به اقدامات مهمترى بزنند. همين ارگانها ميتوانند حق نظارت و کنترل نمايندگان منتخب مردم را هرجا بر توزيع نيازهاى مردم سازمان دهند. اگر از نظر کسى همه اينها غير عملى است٬ من ميپرسم چه ميماند که عملى باشد؟ بجز اينست که صبر کنيم که انشاله روزى رژيم مى افتد يا اوضاع عوض ميشود و بعد ما شروع کنيم به فعاليت سياسى در گوشه اى؟ اين نسخه شکست است. ما موظفيم تلاش کنيم و متناسب با کل توان و امکانات جنبش مان سنگربندى کنيم. موفقيت و عملى بودن و نبودن اين موضوع بخشا به چه بايد کرد ما برميگيردد و بخشا به شرايطى که مستقل از ما ايجاد شده است. اين دومى يعنى سونامى فقر با سرعت دارد قربانى ميکند. کمونيسم کارگرى بايد عليه اين وضعيت اقدام موثرى بکند و قطعنامه حزب رئوس و کليات چنين اقدام و وظيفه اى است که در مقابل ما و جنبش مان قرار داده است. عملى بودن٬ با فرض تشخيص تناسب قوا و فاکتورهاى سياسى و اجتماعى٬ امرى است اساسا پراتيکى و نه مقوله اى تجريدى و ايدئولوژيک.

يک دنياى بهتر: فراخوان حزب به کمونيستها و رهبران کارگرى در قبال اين قطعنامه چيست؟ امروز کارگر سوسياليست و رهبر عملى در قبال ماشين خونين فقر و گرسنگى چه اقدامى را بايد در دستور بگذارد؟ چه بايد کرد سوسياليستها و کمونيستها دراين اوضاع کدامند؟ 

على جوادى: سیاست ما یک سیاست چند بعدی در قبال شرایط حاضر است. در قطعنامه در این زمینه بطور دقیق صحبت شده است: "کمونیسم و طبقه کارگر باید در راس مبارزه عيله فقر و گرسنگى و وضعیت فلاکتبار اقتصادی قرار گیرند. در این مبارزه یک هدف استراتژیک ما خارج کردن کنترل پروسه تولید و توزیع کالاها و اقلام مورد نیاز پایه ای مردم از مکانيزم و تسلط بازار است. دسترسی و برخورداری از غذا و آموزش و بهداشت و سلامتی، نه یک امتیاز ویژه طبقات دارا، بلکه حق پایه ای همگان و هدف عمومی ما در این مبارزه است. هر انسانی به محض چشم گشودن به این جهان باید از تمامی نیازهای انسانی برخوردار شود. از اینرو مبارزه برای وادار کردن دولت سرمایه به دادن سوبسید به اقلام مورد نیاز زندگی مردم  و تامین بیمه های اجتماعی رکن دیگر سیاست ماست. ايجاد سازمانهاى توده اى عليه فقر، برگزارى مجامع عمومى کارگری در مراکز مهم تولید مواد غذایی و نیازهای مردم، برگزاری مجامع عمومی در محلات کارگرى و فقر زده، سازمان دادن ايجاد شبکه هاى متنوع عليه گرسنگى و فقر، شرط اساسی پیشبرد چنین استراتژی و سیاستی است. باید در هر گوشه جامعه پرچمى علیه فقر و فلاکت اقتصادی برافراشت."

قطعنامه به چند مساله اشاره میکند. مبارزه برای بیمه بیکاری مکفی، سازمان دادن مبارزه توده ای علیه فقر، و همچنین تلاش برای خارج کردن پروسه تولید و توزیع اقلام مورد نیاز زندگی مردم از حوزه تولید کالایی و یا خارج کردن کنترل سرمایه است. مساله همانطور که در قطعنامه تاکید شده است، برافراشتن پرچم مبارزه علیه فقر و فلاکت اقتصادی است. 

يک دنياى بهتر: دراين قطعنامه يک هدف استراتژيک کمونيستها بيرون بردن اقلام مورد نياز مردم و معيشت آنها از قلمرو بازار ذکر شده است. از امروز تا چنين وضعيتى حلقه هاى تاکتيکى و مبارزاتى کدامند؟ بحث ايجاد نهادهاى مختلف عليه فقر و شبکه هاى و سازمانهاى دخالت توده اى چه مکانى دراين روند دارند؟

سياوش دانشور: اين هدف استراتژيک براى ما معنى فورى و ضرورى و ممکن دارد. منطق آنهم ساده است؛ چرا بايد کنترل معيشت و حق بديهى زيستن به معنى پايه اى آن در گرو و کنترل نيروئى ديگر باشد؟ حکومت کارگرى به مجرد اسقرار و توانش بسرعت نيازهاى پايه اى جامعه را از کنترل بازار و مناسبات مزدى بيرون ميکشد. يعنى مسکن و بهداشت و آموزش و معيشت و سلامتى و ترانسپورت و بسيارى از خدمات اجتماعى ميتواند و بايد از چهارچوبهاى مکانيزم اقتصاد بازار خارج شود. آنجا که دولت کارگرى ناچار از تهيه و خريد دانش و تکنولوژى و غيره است٬ ميتواند راسا سوبسيد موقتى بدهد تا اين مرحله را پشت سر بگذارد و روى پايش بايستد. از امروز تا چنين وضعيتى که معادل قدرت کارگرى است بايد قدمهاى سنجيده و به پيش برداريم. ما مثلا توصيه و سياستمان به طبقه کارگر در صنايع ورشکسته و بحران زده که با تعطيلى و اخراج و خانه خرابى کارگران مواجه ميشود و دولت و نهادهاى ذيربط هيچ مسئوليتى در قابل زندگى خانواده کارگرى قبول نميکنند٬ سياست کنترل کارگرى را پيشنهاد ميکنيم. يا در مقابل وضعيت بحرانى تر فقر و فلاکت و کمبود که ميتواند به شورشهاى کور و بى نتيجه تبديل شود٬ ما سياست کنترل دو فاکتو توليد و توزيع توسط شبکه هاى مردمى و کارگرى در دفاع از زندگى و معيشت مردم را پيشنهاد ميکنيم. هيچکدام از اينها و راه حلهاى مشابه اينها٬ هنوز به اساس نظام موجود دست نميزند و معادل هيچ نوع سياست سوسياليستى در قلمرو اقتصاديات جامعه نيست. تمام مسئله برسر دخالت گسترده تر طبقه کارگر و ايجاد آمادگى براى دست بردن به اداره جامعه و تغيير تناسب قوا است. اين شبکه ها و نهادها که ما پيشنهاد ميکنيم به معنى ايجاد يک سنگربندى کارگرى و توده اى در قبال فقر و کمبود و گرانى در مقابل نظام موجود و حاميان آنست. ترديدى نيست که کارگران نميتوانند در چهارچوب نظام موجود و مناسبات اقتصادى آن با جان کندن بيشتر نشان دهند که بهتر از سرمايه داران فلان صنعت ورشکسته را اداره ميکنند. دراين مسير اتفاقا کارگران "تخصصى" ندارند. بحث برسر اينست که امنيت شغلى و کار و معيشت کارگر اسباب بازى دست سرمايه دار نيست که هر وقت دلش خواست دورش بياندازد. کارگر با اين سياست ميگويد اجازه نميدهم کارفرما و دولت هر غلطى خواستند با من و زندگى خانواده ام بکنند. کارگر با اين سياست ميگويد اگر عرضه نداريد جامعه را بچرخانيد و معيشت مردم را تامين کنيد٬ گورتان را گم کنيد. کارگران به بهترين شيوه ميتوانند جامعه را اداره کنند و فقر و فلاکت و بيمارى و بيسوادى و تن فروشى و اعتياد و همه مصائبى که ريشه دراين نظام دارد و يا توسط اين نظام بازتوليد ميشود را حل کنند.

تصور اين مشکل نيست که کمبود و جيره بندى مايحتاج مردم در يک شرايط بحرانى تر چه وضعيتى را ايجاد ميکند. اگر رژيم اسلامى فکر ميکند با ثارالله و چاقو کشان و نيروى ضد شورش توان مقابله با هر وضعيتى را دارد خوب اشتباه ميکند. اگر کارگر هم فکر کند که در چنين شرايطى جناحهائى از حکومت متوسل به رفرم ميشوند و نميگذارند جامعه به پرتگاه نزديک شود شديدترين اشتباه را ميکند. اين وضعيتى است انفجارى و غير قابل کنترل با سرعت بالا و تلفات زياد. اگر قرار است چنين پتانسيل اعتراضى٬ که عميقا برحق است٬ به سلاحى عليه طبقه کارگر و سرکوبش تبديل نشود٬ بايد آگاهانه و با سازمان و رهبرى و چشم انداز پيشروى و پيروزى به استقبال آن رفت. و اين يعنى در يک کلام دخالت آگاهانه و نقشه مند طبقه کارگر و نيروهاى اردوى آزادى و برابرى و رفاه براى دفاع از حقوق پايه اى انسانها. نميگذاريم ثروت باشد و مردم گرسنه باشند٬ نميگذاريم مايحتاج مردم وجود داشته باشد و با ارتش از آن محافظت شود و مردم گرسنگى بکشند٬ نميگذاريم سرمايه داران و محتکرين و باندهاى متفرقه روى دوش به قتل رسيدن فرزندان کارگران از بيمارى و گرسنگى و سو تغذيه و فلاکت کيسه هاى پولشان را پرتر کنند٬ سياست ما دخالت در اوضاع و کنترل دو فاکتو توليد و توزيع تا خارج کردن تمام کنترل و سلب مالکيت از سرمايه داران و حکومت شان است. کارگران هيچ راه حل ديگرى پيش رو ندارند. مردمى که قرار است بعنوان شهروندان آزاد بلاواسطه در سازمان توليد سوسياليستى و براى رفع نيازهاى جامعه در پروسه اى آگاهانه شرکت جويند٬ همين امروز و در شرايطى که نيازهاى بدوى آنها را سرمايه دارى گرو گرفته است٬ ميتوانند قدمى پيش تر بگذارند و کنترل را به درجات مختلف در دست بگيرند. دراين مبارزه افت و خيز کم نخواهد بود اما آنچه روشن است اينست که دخالت جامعه اشکال متعين و پيوسته اى با روندى پيدا ميکند که کل طبقه کارگر و جنبش سوسياليستى اش بايد طى کند. *